مردانگی مرد!!!

 به مردان اینجا نگاه مکن… اسمشان مرد است ؛ من اگر خوردم زمین به نامردی همین مردان بود… زمین مرد بود که مرا بلند کرد … خودت را زمین بزن ؛ اما دست مردان اینجا را نگیر .....

همدم شبهایم!!

گفتمش همدم شبهايم کو؟ تاري از زلف سياهش را داد/ گفتمش بي تو چه مي بايد کرد؟ عکس رخساره ي ماهش را داد/ وقت رفتن همه را مي بوسيد به من از دور نگاهش را داد/ يادگاري به همه داد و به من انتظار سر راهش را داد

عشق تو!!!!

عشق تو چون برگي در دست طوفان بود
دل کند و رفتن پيش تو آسان بود
روزي به من گفتي ديگر نمي مانم
گفتم که ميميرم گفتي که مي دانم
باور نمي کردم هرگز جدايي را
آن آمدن با عشق اين بي وفايي را
عاشق نبودي تو من عاشقت بودم
در قبله گاه عشق بودي تو معبودم
آرام و آسوده در خواب خوش بودي
يک لحظه من بي تو هرگز نياسودم
من با نفسهايم نام تو را خواندم
کاش اي هواس بازم با تو نمي ماندم

ساقیا!!!!

ساقيا امشب صدايت با صدايم همساز نيست
يا که من بسيار مستم يا که سازت ساز نيست
ساقيا امشب مخالف مي نوازند تار تو
يا که من مست و خرابم يا که تارت تار نيست

دوستان!!!!

دوستانم امدن دشمن به فریادم برس!!!

اموزگار!!!!!

نازم آن آموزگاري را که در يک نصف روز
دانش‌آموزان عالم را همه دانا کند
ابتدا قانون آزادي نويسد بر زمين
بعد از آن با خون هفتاد و دو تن امضا کند

کاش!!!!

کاش دستانم آنقدر بزرگ بود... که می توانستم چرخ و فلک دنیا را به کام تو بچرخانم....

زندگی!!!!

زندگي اجبار است .... مرگ انتظار است..... عشق يک بار است ..... جدايي دشوار است .....
ياد تو تکرار است

سلامتی!!!!

سلامتي رفيقي که از زير گزر رد شد در باز بود تو رو نديد اگه ديد گلي رو نديد اگه ديد اونو نچيد اگه چيد پرپرش نکردسلامتي همه رفقاي نيک...

سلامتی همه مادرا!!!

به سلامتی مادر...
که وقتی غذا سر سفره کم بیاد اولین کسی که از اون غذا دوس نداره خودشه.......